TOREH
About
*Gallery
*
*
*
*
*Links
Email

Sign View

صفحه اصلي

آرشيو

 دنياي يك ايراني

 شاعرانه ها

 سوبان

 عباس حسین نژاد

 

 

 

Welcome

Bar


 

٭


مسخره! اینا به فکر خودم هم رسید که اینا از کجا فهمیدن که خدا و اون کوهنورده به هم اینا رو گفتن.
اینم قبول دارم که اگر چیزی را از ته دل بخوای خدا بهت می ده.
اما به این هم اعتقاد دارم که گاهی مثل همین کوهنورد به خاطر ندانستن فکر می کنیم این کاری که خدا داره می کنه هیچ ربطی به چیزی که ما ازش خواستیم نداره و به جای اینکه راهی که خدا پیش پامون گذاشته را انتخاب کنیم، می ریم تو مسیر مخالف اون راه. و خدا هم هیچ مسولیتی در قبال خریت و نفهمی ما نداره وقتی سعی کرده که چیزی که ازش خواستیم بهمون یده و ما با اختیار و انتخاب خودمون ازش فرار کردیم. پس ممکنه بلایی مثل همین بلا سر ما هم بیاد. بدون اینکه خدا تقصیری داشته باشه.
****
می دونی فکر کنم اینا اسرائیل را چیز خورش کردن که همچین کاری کرده. من که هر چی فکر می کنم نمی فهمم چطوری اینجوری شد. اما خیلی خوشحال شدم منم. بیا ما هم دیگه اصلا بریم لبنان!! اینجا هیچ هیجانی تو زندگی وجود نداره. این مسئولین هم که به قول تو عرضه هیچ کاری ندارن غیر از تایید و تکذیب و محکوم و معذرت خواهی کردن.
مریم




Bar

٭


شما از کجا فهميدين خدا با اون کوهنورده به هم چيا گفتن؟؟خيليم مسخره بود داستانش!!!الکي واسه خوش مکالمه جور کرده!!خداي مهربون بيچاره،الان ميگه ما با هم يه چيزاي ديگه گفتيم خانوما!! ....اگه يکي از خدا يه چيزي بخواد خدا بهش ميده، حتي اگه حرف خودشو بخواد ،کاريم به نظر خدا نداشته باشه،تازه اگه از ته دل وبا تمام وجودم بخواي که ديگه حتما ميده!يعني چي اين قصه ها!!
***

ميخواستم به سيد حسن نصراله تبريک بگم!واقعا کمر اسرائيل رو شکست،اسير از چنگ اسرائيل ،کثيف ترين و وحشي ترين رژيم اشغالگر ،در آوردن، شاهکاره!من که خيلي خوشحال شدم،بازم به لبنان،ما که فقط محکوم وتاييدوتکذيب!!
"زهرا"

0 نظر

Bar

٭


ما به خدا مي‌گيم همه چيزو مي‌سپريم دست خودت و خودت كار ما را راه بنداز و درستش كن و ...!‌ اما آخرش اينم اضافه مي‌كنيم كه كار ما را اونجوري كه خودمون مي‌خواهيم درست كن. همون جوري كه خودمون بهت مي‌گيم!! يعني آخرش معلوم نيست كه به خدا اعتماد داريم يا نه؟ اعتقاد داريم كه بهتر از خودمون از خير و صلاحمون با خبر است يا نه؟ اين قصه را شنيدي؟
يه روز يه كوهنورد كار درست راه مي‌افته مي‌ره كه يه قله خيلي بلند را براي اولين بار فتح كنه. هيچكس را هم با خودش نمي‌بره كه اين افتخار فقط مال خودش باشه. شب همين جوري كه داشته با طناب و قلاب و اينا خودش را از اين صخره‌ها مي‌كشيده بالا، يه باد خيلي بد مياد و صخره‌ها مي‌ريزه و اين كوهنورد پرت مي‌شه پايين. اما طنابش گير مي‌كنه به يه جا و او بين زمين و آسمون آويزون مي‌مونه. همين جوري كه از وسط زمين و آسمون آويزون بوده و تو اون وضعيت نا مطمئن تاب مي‌خورده، از ته دلش خدا را صدا مي‌كنه و از خدا كمك مي‌خواد. خدا بهش مي‌گه كه تو ايمان داري كه من مي‌تونم كمكت كنم؟ مي‌گه آره. مطمئنم. خدا مي‌گه پس طناب دور كمرت را باز كن!! ( تو اگر بودي چي كار مي‌كردي؟ خيلي ترسناكه!) اون آدم كه اينو مي‌شنوه، به جاي اينكه طناب را باز كنه، اونو بيشتر سفت مي‌كنه.
صبح كه مي‌شه، مردم جنازه مردي را پيدا مي‌كنن كه از طناب آويزونه و از سرما يخ زده، در حاليكه كمتر از 2 متر با زمين فاصله داشته!!!!
فكر كنم نتيجه نگيرم بهتره !
پ.ن1 : اينو مجنون براي هانيه گفته بود، اونم براي من تعريف كرد. دل منو كه لرزوند.
پ.ن2 : من آدرس عكسهاي قالب را عوض كردم. تو هم مي‌بينيشون؟
مريم




Bar

٭


سلام
کي انصراف ميدي؟زود به من خبر بده با هم بريم يه کم بگرديم!
من امروز امتحانام تموم شد!!قابل توجه دانش آموزان و دانشجوياني که امتحاناشون زود تموم ميشه واسه روحيه گرفتن و بازي شادي برين خونه اونايي که امتحاناشون تموم شده،اينو ميخواستم ديروز و پريروز بگم از بس همه اومدن خونه ما پارک!!بعد مامان جانم قبل اينکه بيان ميگن زهراتو بشين سردرست من کاريت ندارم،خودم همه کارا رو ميکنم!تا اينا ميان اصلا يادشون ميره ...شنبه آخر مجبور شدم تو گوش مامان بگم،نگفتين من برم سر درس؟آخه پهن کردن وجمع کردن و ظرف شستن و...روز عاديشم نميکردم!!بعد مامانم جلو همه بلند گفتن خوب مامان جان الا ن پشيمون شدم،الان برو يه چايي بيار!!خلاصه بگذريم من امتحان آخر رو هيچي نخوندم!!امروزم که امتحان ساعت 8:30 بوده دکتر ساعت يه ربع به 10 اومدن!!!!بعد سر يه ساعتم ميگه من حوصلم سر رفت پاشين ديگه!هر کي تا دو دقيقه ديگه بده نيم نمره بهش ميدم!!دودره که ميگن؟ اين ايزدي آخرشه!!
خوابم مياد،ديشب مريض بودم هيچي نخوابيدم!!
نظرت در مورد انصراف عوض نشه ها!!
"زهرا"



0 نظر

Bar

٭


خواهرم از وقتي امتحاناش تموم شده، همه‌اش تو خونه است. هي با مامانم مي‌رن اين طرف و اون طرف، مي‌رن گردش، خريد، دنبال كارهاي عقب افتاده، خلاصه يه عالمه كار خوب مي‌كنند. براي همين من داره خيلي حسوديم مي‌شه. براي اينكه تا الان كه چهارمين سال دانشگاهمه، يادم نمي‌آد بين دو تا ترم چيزي به اسم تعطيلي و استراحت و خوش گذروني داشته بوده باشم! بر عكس ، بدترين و غير قابل تحمل‌ترين و عذاب‌آورترين روزهام، همين روزهاي بين ترم بوده. روزهاي تحويل پروژه كه از بعد از آخرين امتحان شروع مي‌شه و تا وسطهاي ترم بعد ادامه داره و فقط باعث مي‌شه كه ترم جديد را با خستگي مضاعف شروع كني. اينم خودش باعث دو دري مي‌شه ديگه!!!
اصلا من الان خيلي شاكي‌ام. من از سه شنبه هفته پيش آب خوش از گلوم پايين نرفته، تقريبا ناراحتي اعصاب گرفتم!! نشونه‌اش هم دل دردهاي عصبيه كه از سه شنبه شروع شده و صورتم كه ديگه نمي‌شه نگاهم كرد!!! چون چهارشنبه بايد همزمان 4 تا چيز تحويل مي‌دادم: پروژه محاسبات، مقاله نرم افزار، تمرين محاسبات و آلبوم عكسهاي پاسپارتو شده ترم دو! در حاليكه تا يكشنبه امتحان داشتم. تا چهارشنبه هم فقط رسيدم سه تا از اين كارها را نصفه يه كارايي بكنم و در نتيجه فقط يكيش به تحويل رسيد با 7 ساعت تاخير! يعني ساعت 10 شب! فردا هم بايد پروژه كامپايلر تحويل بدم، اما هيچ كاريش نشده :(((( اصلا من ديگه مي‌خوام برم انصراف بدم. اين چه وضع زندگيه. وقتي خواهرم را مي‌بينم كه دانشگاه رفتنش چه جوريه، همش بيشتر به اين نتيجه مي‌رسم كه عجب زندگيم غير آدميزاديه!!!! خواهشا كسي سعي نكنه نصيحتم كنه. چون الان اصلا نصيحت پذير نيستم.
اصلاتر هم مي‌خوام گريه كنم. حرفيه؟!!!
مريم شاکی




Bar

٭


آدم يه چيزايي ميبينه به شعور آدمها کلا به وجود عقل وشعور شک ميکنه!!راننده توي تاکسي يه نوار گذاشته،،وحشتــــناک!!!به خدا نه آهنگ داشت نه طرف صدا داشت،شعرشو که ديکه نگو،واي الان يادم مياد حالم بد ميشه،چقدر آشغال بود!!چقــــدرمذخرف!انگار مرده گريه ميکردو ميخوند!!اونم چه شعري !!من با اون آهنگ حتما 100 بار تصادف ميکردم!!حالا يه وقت برات ميخونم،هيچوقت يادم نميره!!
راستي من کاري نکردم،عکسا خودشون نميان!!
"زهرا"

0 نظر

Bar

٭


سلام
من بعد از مدتها اينجا لاگين کردم!چه کيف داشت !انگار کليد بندازي تو دري که خيلي وقته بازش نکردي،کلي دلت ميخواد بري تو ببيني چه جوري شده،خاک که نگرفته چون تو بودي ولي دلم يه جوري شد،دلم تنگ شده بود!!اصلا اين چند روزه خيلي يادم ميیاد که دلم تنگ شده،چند شب پيش با سحرو آقا مهدي حرف ميزدم،احساس کردم دلم واسه حرف زدن با دوستام تنگ شده!گفتم شايد دلم واسه توام تنگ شده باشه،زنگ زدم خونتون نبودي!!!
فعلا تصميم دارم مشهد بيام،همين چند روز تصميم گرفتم،حالا معلوم نيست تا کي بمونه!!فکر نکني حالا پر احساسما!!من همونم،فقط...فقط دلم يه ذره واسه يه چيزايی تنگ شده!!يا خونه باش يا زنگ بزن ،باز خل ميشما!!اذيتمم نکن،چون خيلي ظريف شدم تازگيا ،ميشکنم ميرم تو دست و پات!!
ميخواستم چند تا چيز از دو تا موجود برات بگم،ولي خيلي سخته تايپش!
بعدا مينويسم!
"زهرا"


0 نظر

Bar

٭


اي بابا! من اگر آدم بشو بودم كه بعد از 15 سال درس خوندن آدم مي‌شدم. اصلا مي‌گن ترك عادت موجب مرض است، نمونه عينيش خود من!! هنوز ياد نگرفتم كه درس را مي‌شه غير از شب امتحان يه وقتهاي ديگه‌اي هم خوند!! مثلا در طول ترم يا اگر براي امتحان حتي يه نصفه روز هم وقت هست توي همون نصف روز و نه لزوما شبش! ديگه اگر 2-3 روز وقت باشه كه جاي خود دارد.(تازه اگر امتحان بعد از ظهر باشه كه باز هم بدتر! چون صبحش هم مي‌شه خوند) نتيجه‌اش چي مي‌شه؟ اينكه من الان در كمال نا‌اميدي فكر مي‌كنم كه امنيت شبكه بيافتم!!!! :(((((((
فكرش را بكن، اسمش اين باشه كه كارت در زمينه امنيت شبكه است(هرچند خداييش درسش مزخرف بود و من چشمم هم به اين چيزها نخورده بود قبلا!)، استاد درس هم همون استادي است كه تو توي شركتش هستي، تازه غلطي كه كردي اينه كه اين درس اصلا اختياري است. بعد صبح امتحان به صرافت خوندن مي‌افتي در حاليكه به جرات مي‌تونم بگم حفظي‌ترين و بدقلق‌ترين درسي است كه در عمرم ديدم.
خلاصه سرت را درد نيارم. نصف سوالها را حتي نمي‌دونستم كه بايد ورقه را كدوم طرفي بگيرم كه خونده بشه!!! البته مثل اينكه خيليها اين ادعا را مي‌كنن، اما اهميت نداره! چون اولا بچه‌هاي ما درباره امتحاناشون دروغ زياد مي‌گن. به طوري كه ادعاشون با اصل نمره‌اي كه چند روز ديگه مياد قابل مقايسه نيست. دوما اين استاد ما اصلا نمودار و اين حرفها حاليش نيست.
ديگه اينكه كلا اوضاع خرابه.
در ضمن من الان اصلا اعصاب ندارم. تو هم كوپنت خيلي وقته كه تموم شده‌ها! گفته باشم!! زيادي داري خودت را لوس مي‌كني، منم زيادي دارم باهات مهربون مي‌مونم! چرا ن م ي ن و ي س ي؟؟؟؟ ( اينجوري نوشتم كه مجبور بشي كند بخوني و تو مغزت بمونه. بلكه براي بار هزارم كه دارم مي‌گم، يه نتيجه‌اي داشته باشه) بيخودي هم بهونه نيار كه چيزي نداري بنويسي. حالا انگار من خيلي چيزهاي باحالي مي‌نويسم!! از همين چرت و پرتها بنويسي قبوله.
يادآوري: من اعصاب ندارم!
مريم




Bar

٭


خبرهاي نه چندان تازه رو حتما شنيدي. اينكه رييس شوراي ملي امنيت ديروز گفت مي‌خوان به خاطر وجود خطر زلزله در تهران، پايتخت را به جاي ديگه‌اي منتقل كنند. جدا كه مسخره است. اين يه جور پاك كردن صورت مسئله است. يعني جون بقيه مردم كشكه؟ اگر اين كار را بكنن من مطمئنم كه تهران زلزله مياد!!!!!
ديشب خيلي سعي كردم كه بابام را قانع كنم كه ارتباط مستقيمي بين كارش و پايتخت وجود داره و اگر اينا بند و بساطشون را از تهران جمع كردن و رفتن، ما هم بايد بريم!! اما متاسفانه پدر محترم هيچ ارتباطي بين اين دو مقوله پيدا نكرد. آخرش مامانم كه از غرغرهاي من و خنگي بابا كلافه شده بود گفت بابا دخترت از زلزله مي‌ترسه! متاسفانه اين حرف هم تاثير نداشت. تازه مجبور شدم يه عالمه سخنراني والدين را درباره اينكه اگر قرار باشه بميري، هر جا كه باشي مي‌ميري و اصلا همون موقع مي‌ري يه جا كه زلزله بياد و ... گوش كنم!! نمي‌دونم چرا هيچكس متوجه نمي‌شه كه من تقريبا دارم رواني مي‌شم؟!:(
كاش ديگه هيچوقت زلزله نياد! :(
مريم




Bar

٭


آقا اصلا چه معني داره كه به خاطر دو مثقال برف كه اونم امروز داره آب مي‌شه تو اين آفتاب، مدرسه‌ها رو تعطيل كردن؟ اونم همه مقاطع را؟؟ بابا زمان ما كي از اين خبرها بود؟ اگه تا سرمون هم مي‌رفت زير برف بايد مي‌رفتيم مدرسه. ديگه چي مي‌شد كه دبستان‌ها را تعطيل مي‌كردن. حالا يه روز كه ما گفتيم بعد عمري بشينيم تو خونه و خير سرمون براي امتحان پس فردا درس بخونيم، برداشتن اينا رو تعطيل كردن. اينم به گمونم يه چيز بديهي باشه كه وقتي دو تا پسر تو خونه باشن، آدم زندگي عادي‌اش هم مختل مي‌شه، چه برسه به اينكه بخواد درس بخونه!!
خلاصه اينكه ما اگر شانس داشتيم....!
راستي! تو! معلوم هست چي كار مي‌كني؟ دو حالت داره، يا خيلي خوشي، يا خيلي خراب!! بابا گناه نداره اگر جنابعالي هم هر از چند گاهي، منتي بر سر ما بگذارين و اقلا محض دلخوشي ما، يا براي اطلاع ما از زنده بودن يا مرده بودنتون، اندازه دو خط ما را شرمنده كنيد و اينجا قلم بفرساييد!!!!!!!!! مگه اينكه جديدا اين كار گناه اعلام شده باشه. خب بگو منم ننويسم اگه اينجوره.
مريم




Bar

 
*