TOREH
About
*Gallery
*
*
*
*
*Links
Email

Sign View

صفحه اصلي

آرشيو

 دنياي يك ايراني

 شاعرانه ها

 سوبان

 عباس حسین نژاد

 

 

 

Welcome

Bar


 

٭


آقا اينا بد نظر ميدنا!!!زهرا ميگه فحش ميدن،من نديده بودم!!چشام افتاد کف دستم!!پاک کردم ،نميتونمم بگم چون زشته!!
"زهرا"

0 نظر

Bar

٭

اسراييل با اين کارش دست به خودکشي زد!!شارون وحشي !!


"زهرا"

0 نظر

Bar

٭

عيد همگي مبارک،سال خوب وخوشي داشته باشين.

"زهرا"

0 نظر

Bar

٭


چند روز پيش من وزهرا به اين نتيجه رسيديم که ايران هر چه زودتر بايد از آژانس اتمي خارج شه تا بيشتر از اين خار وذليل نشده!!حالا نميدونم با توجه به نظر ما دو رجال سياسي چرا هنوز داريم پاچه خاري کشورها رو ميکنيم!!
"زهرا"

0 نظر

Bar

٭


...... حالا هوس هوای اردیبهشتی ماه را انداخته ای در سرش که چه ؟ که رهایش کنی در این حسرت آنقدر آه بکشد که روزی تمام زندگی اش را از سینه اش بیرون بدهد ..تمام..هیچ کس نمی داند دلباختن چقدر خرد کننده است ..
از بافته هاي مشوش يک مست
قشنگ بود آخه!
"زهرا"

0 نظر

Bar

٭


اين يكي دو روز، بچه‌هايي كه مي‌خواستن براي عيد برن خونه‌شون، قبل از رفتن خداحافظي مي‌كردن و سال نوي نيومده رو تبريك مي‌گفتن. خب منم از روي عادت همين كار رو مي‌كردم. تبريك سال و آرزوي سال خوب. اما همه‌اش از روي عادت. اصلا به اينكه سال جدي جدي داره نو مي‌شه فكر نكرده بودم. تا عصر. وقتي داشتم با نرگس مي‌رفتم طرف در دانشگاه كه بريم خونه. وسط حرفها يهويي انگار يكي بزنه تو سرم و تازه بفهمم سال داره نو مي‌شه يعني چي؟ يعني امسال هم تموم شد؟ يعني 82 مي‌شه 83؟ به همين مسخرگي و راحتي؟ هركاري كردم نفهميدم چرا اون شوقي كه هر سال دم عيد داشتم ديگه نيست؟ چرا اون احساس تازگي كه با تازه شدن سال انگار به آدم تزريق مي‌شه امسال پيداش نشده؟ بعد تمام وجودم پر از يه وحشت غريب و آزاردهنده شد. چون فهميدم كه انگار برام مهم نيست كه امسال تموم مي‌شه و يه سال ديگه شروع مي‌شه. انگار يكي تو دلم مي‌گفت حالا چه فرقي مي‌كنه كه 82 باشه يا 83 يا ...90 يا هرچي؟ روزها كه همه‌اش مثل همند. تمام عصر تا حالا داشتم فكر مي‌كردم. به اينكه تو سالي كه گذشت، چه اتفاقي افتاد كه منو تا حد مرگ خوشحال كنه؟ يا حتي ناراحت؟ هيچي پيدا نكردم. فقط وحشتم زياد شد. يا اصلا امسال كدوم روزم با روزهاي ديگه‌اش فرق داشت؟ حتي عادي تر و معمولي‌تر از پارسال. يعني اگر سال 82 از تقويم زندگي من حذف بشه، اتفاق خاصي در روند زندگيم نمي‌افته. انگار يه سال تمام خوابيده باشي و ...!
اگر قرار است آخر سال 83 همين حرف را بزنم اونوقت ...!!
اينا رو نذاري به حساب ناله و نا اميدي و اين چيزا. فقط گيج شدم از اين فكرها.
حتما شنيدي كه مي‌گن فرصتها مثل ابر در گذرند. حالا تكليف من چيه با 365 روزي كه از فرصتهام كم شده بدون اينكه بتونم حتي لفظ گذشتن را براش به كار ببرم؟!
مريم




Bar

٭


سلام
من دچار حساسيت بهاره شدم،مثل ابر بهار اشک ميريزم ،صورتمم همش قرمزه اصلا يه قيافه اي،نميدوني!!!
علاوه بر اينها حواسمم اساسي ريخته به هم نمونش اين که امروز قبل کلاس پريدم تو دستشويي صورتمو آب بزنم يه کم از قرمزي در بيام حداقل بشم صورتي!!داشتم صورتمو با دستمال خشک ميکردم که يه هو ديدم يه پسره اومده تو دستشويي ،يه کم هم ديگه رو نگاه کرديم اومدم يه چيز بهش بگما ،مسخره حالا بيرونم نميره!!يه نگاه غضب آلود بهش کردم و اومدم بيام بيرون ،با خودمم گفتم حالا دم در يه چيز بهش ميگم!سرمو که آوردم بالا ديدم رو در روبرو زده دستشوئي بانوان!!!نميدونـــــــــي چقدر داغ کردم،خدا رو شکر به اين بيچاره چيزي نگفتم!!فکر کنم دوباره قرمزانه رفتم سر کلاس!!،واي الان که فکر ميکنم ميبينم چقدر خوب شد کس ديگه اي نيومده،اينم آشنا نبود!!
حالا اين هيچي ،سر کلاس نظريه اومدم بيرون يه آنتي هيستامين بخورم بر گشتني رفتم سر کلاس توابع!!!باز خدا رو شکر استادش منو نديد وگرنه حتما يه جوک ميگفت تا آخر ترم همه بهم بخندن!!آخه منتظر اين چيزاست...
خدا رحم کرد کلاس عصر تشکيل نشد...
راستي !چي ميشه که يه استاد کامپيوتر خوندهء گراف وطراحي اگوريتم درس بده به کپي ميگه کوپي؟؟؟؟
***
يه وقتايي ميشه ،يه اتفاقهايي مي افته،آدم همه احساسشو نسبت به همه چيز از دست ميده!حس بيتفاوتي تام!!شايد به خاطر يه ضربه روحي باشه شايدم روزمرگي باعث اين حس بشه! ميدونم تو هم گاهي اينطوري ميشي...خيلي ها رو ميبينم که وقتي واسه اولين بار نسبت به کل زندگي بي تفاوت ميشن يه تصميمهاي ميگيرن که کل زندگيشون رو عوض ميکنه!در حاليکه اين وقتها فقط بايد صبر کرد تا اين دوره بگذره،خودمم يادمه بعضي وقتها از اين فکرها کردم که حالا که همه حسم رفته ديگه به هيچ چيز نميخندم يا اينکه ديگه دعا نميکنم و از خدا هيچي نميخوام... ديگه هيچ چيز مهم نيست!!
!!من امروز يکي از اين تصميمها رو به چشم خودم ديدم در حاليکه ميدونستم اگه از خودش بپرسم چرا اين کار رو ميکني؟جواب ميده مگه چيه؟ قبلا هم همين بودم ،اصلا ربطي به ضربه اي که خوردم نداشته!!ولي تابلو که ربط داره،اگه ضربه روحي نخورده بودي و بي تفاوت نشده بودي الان روحت نسبت به اين تغييري که ايجاد کردي عکس العمل نشون ميداد!!من خيلي ناراحت ميشم وقتي ميبينم بعضي آدمها اينقدر راحت از خودشون ضعف نشون ميدن و نا توانيها شونو اينقدر راحت به نمايش ميذارن!!همش ميترسم نکنه يه روز منم اينجوري بشکنم و ضعفم رو با خراب کردن ارزشها وشخصيتم به همه نشون بدم!!
"زهرا"

0 نظر

Bar

٭


پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو
پشمينه‌پوش تندخو...

مريم




Bar

٭


سلام بر تو اي اباعبدالله.
سلام بر تو اي فرزند رسول الله.
سلام بر تو اي فرزند اميرالمومنين و فرزند سيد امامان و جانشينان پيامبر.
سلام بر تو اي فرزند فاطمه؛ سرور زنان جهانيان.
سلام بر تو اي خون خدا و فرزند خون خدا
و اي تنها برگزيده مظلوم
سلام بر تو و بر آن جانها كه به مقام فنا در تو رسيدند.
از من بر همه شما سلام؛ سلام جاودانه خدا، تا آن زمان كه من زنده‌ام و تا آن زمان كه روز و شب باقي است.
يا اباعبدالله! چه دهشتناك است داغ تو.
و چه عظيم و سترگ است سوگ تو بر ما و بر تمامي مسلمانان
و چه عظيم و سنگين است مصيبت تو در آسمان و بر دوش آسمانيان.
پس لعنت خدا بر آن امتي كه ظلم و ستم بر شما اهل بيت را بنيان نهادند.
و لعنت خدا بر آن امتي كه شما را از جايگاهتان دور كردند.
و آن مقامها كه خداوند برايتان رقم زده بود، از شما ستاندند.
و لعنت خدا بر آن امتي كه شما را كشتند.
و لعنت خدا بر مهياگران و زمينه چينان آنان براي دستيابي به جنگ با شما.
از آنان و رهروان و پيروان و دوستانشان برائت مي‌جويم و به خدا و دامان شما پناه مي‌آورم.
اي اباعبدالله! من با دوستان تو در صلحم و با دشمنان تو در جنگ، تا قيام قيامت.
و خدا لعنت كند خاندان زياد و خاندان مروان را.
و خدا لعنت كند همه بني اميه را
و خدا لعنت كند پسر مرجانه را
و خدا لعنت كند عمر سعد را
و خدا لعنت كند شمر را
و خدا لعنت كند آن امتي كه براي جنگ با تو اسبها را زين كردند، لجام زدند و بر چهره نقاب بستند.
پدر و مادرم به فدات كه چه سنگين است داغ تو در دل من.
پس، از خدايي كه تو را گرامي داشت- و مرا به واسطه تو اكرام كرد- مي‌طلبم كه خونخواهي تو را نصيبم كند.
همراه با امام پيروزمند از اهل بيت محمد- صلي الله عليه و آله-
خدايا! مرا به واسطه حسين، در دنيا و آخرت، نزد خودت آبرو بخش.
مريم




Bar

 
*